اولین مروارید رادینم
عشق من اولین دونه مرواریدت در٩ماه وده روزگی جونه زد.هورااااااا....
مبارکت باشه گل پسرم ایشاله که زیاد اذیت نشی وهمیشه دندونهای سالمی داشته باشی-ایشاله-
رادینم تو این مدتی که وبلاگت رو اپ نکردم اتفاقات زیادی افتاده ویه سری تغییرات پیش اومده که خدا رو شکر بیشترش خوب بوده و برای اون یه کم دیگه هم میگیم حتما خدای مهربون صلاحمون رو اینجوری خواسته -شکر-
اما از شما گل پسرم هرچی بگم کمه که هزار هزار ماشاله کلی پیشرفت کردی و برای خودت اقایی شدی با این دندونی که دراوردی . از کارهای جالبی که یکی دو روزه یاد گرفتی اینکه از روی کاناپه به شکم سر میخوری وپایین میایی وسرپا میاستی حالا جالب اینجاست که سینه خیز به عقب میری و به شکم ٣٦٠درجه میچرخی و مثل قهرمانهای ورزشی حرکت شنای سینه میزنی!!!
تقریبا تو خونه ما و مامان جون همه چیزو کشف کردی و وقتی چیزی رومیخوای که خودت دست بگیری میگی من من من!!!
دردونه من خیلی زود زبون بازکردی وکاملا بابا ومامان رو میگی البته با علاقه زیاد بعضی روزها از صبح تا شب یه بند میگی :بابا بوو...بابا بوو...بابابوو...
پسر باهوشم هرچیز رو که به دستهای نانازت بگیری کلی زیروروشو باید نگاه کنی وباکنجکاوی کشفش میکنی.علاقه زیادی هم به اتاق خاله جون مهساوچرخها ووسایلش داری والبته رادیوی دایی جون مسعود..عجیبه...!!!
عزیزم مااز اول شهریور ماه اسباب کشی کردیم و اومدیم طبقه بالای خونه مامانی جون و تا سال بعد که خونمون ساخته میشه اینجا میمونیم البته اینجوری بهتر شده چونکه مامانی وبابابزرگ با وجود تو کلی روحیه میگیرن وبه قول مامانی توشدی مثل اکسیژن برای زندگیمون...