سلام عسل خاله دیروز اومدم پیشت کلی خوشحال شدم دیدمت آخه 5 روز بود که ندیده بودمت ، تو این چند روزکارای جدید یاد گرفتیااا مثلا یاد گرفتی که پا هاتو بازو بسته کنی مثل این که میخوای پا دوچرخه بزنی یا وقتی من و مامان پری داشتیم ناهار میخوردیم همش با چشای خوشگلت بهمون نگاه میکردی تا باهات حرف بزنیم به محض اینکه یه کوچولو حواسمون ازت پرت میشد از خودت صدا در می اوردی که با من حرف بزنید و قربون صدقه من برید خلاصه که کلی دلمونو بردی ... راستی خاله الان که دارم این چیزارو برات مینویسم تورو بردن دکتر تا اون مطلبی که بابایی گفت و سرت بیارن خداکنه زیاد دردت...