رادین 4 ماهه
عزیرکم امروز ٤ ماهگیت تموم شد و واکسن ٣گانه زدی و قطره فلج اطفال نوش جون کردی... رادینم دیگه کم کم داری شیطون بلا میشی و کلی صداهای بامزه در میاری راستی متخصص خندوندنتم مامان جونه انگاری میفهمی چقدر دوست داره تو هم خوب بلدی چه جوری دل ببری قربون اون خنده هات بشم نفسم ... امروز دکتر بعد معاینه شما گفت که ١٠٠گرم وزن کم داری اونم برای اینه که شما موقع شیرخوردن شیطونی میکنی... ولی ١سانت قدت از نمودار بلندتره الهی که همیشه سالم باشی خدا ج...
اولین نوروز رادین عسلی
عشق زندگی من و بابایی اولین نوروزت مبارک ، از خدای بزرگ برات سلامتی و خوشبختی آرزو کردم و این که همیشه عطر نفسهات آرام بخش زندگیمون باشه ... دوستت دارم پسرم ...
سال نو مبارک
یه روزخوب بارادینم
قند عسلم رادینم امروز مامانی رو خیلی خوشحال کردی فدای چشمات شم چونکه برای اولین بار دستهای نانازت رو سمت عروسک درازکردی برای گرفتنش الهی قربون دستهای توبولوی تازت بشم رادین و جوجوش ... بقیه عکسهای رادین در ادامه مطلب ( با گذاشتن نظرهای قشنگتون خوشحالمون کنید. ) رادین در حال کشف عروسکش با شاخ گاو درگیر شدی عسلم !!!!  ...
آقا رادین 3ماهه
عکسای جدید آقا نبات
سلام جیگر خاله مسی ، امروز ١٥ اسفنده و فردا روز تولد ٣ماهگی تو عسل طلاست هورااااااااا تازه یه خبر خوب اینم که حال باباییت خوب شده خدارو شکر راستی خاله چند روزی بیشتر به عید نمونده و این اولین ساله که شما پیش ما هستی چه عیدی میشه امسال با تو آقا نبات (اینو به قول بابایت گفتم ) ...
دل نوشته های مامان پری برای رادینش
رادین مامان امروز ١٦اسفنده ، نود روزه که با اومدنت احساس شیرین مادربودن رو نصیب من کردی. روزهاخیلی زود میگذرن و من از کوچیک شدن سایز لباسهات که متوجه بزرگ شدن تو میشم. هرگز فراموشم نمیشه شب اول تولدت رو وقتی توبیمارستان کنارم مثل فرشته ها خوابیده بودی من انقدراز اومدنت ذوق کرده بودم وعاشق صورت ماهت شده بودم که هر نیم ساعت از جام بلند میشدم تا نگاهت کنم میترسیدم که دوباره خواب ببینم که پیش منی، امابا دیدنت آروم میگرفتم. عزیز دلم من سلامتی تک تک سلولهای بدن نازنینت رو ازخدای مهربونم خواسته بودم والان به اندازه همه سلولهای بدنت شکرخدارو میگم. آروم جونم دوست دارم اندازه مهربونی ...
بابایی مهربون رادین
سلام عسل خاله میدونم این چند وقته اصلا نتونستم برات پست جدید بزارم آخه عزیزکم بعدها میفهمی که آخر سال سرم خیلی شلوغ میشه بگذریم از کارای ما که تمومی نداره ، اما بگم از شما که ماشا.. هر روز بزرگتر و آقاتر میشی و کارای جدید میکنی راستی دیگه خنده هات صدادار شده قربونت برم من که وقتی میخندی انگار همه دنیا دارن میخندن خاله جونم تو این چند روز آینده متاسفانه بابایی مهربونت پیشتون نیست آخه مریض شده باید چند روز بیمارستان بستری بشه ولی من میدونم بابایی شما خیلی زود خوب میشه و برمیگرده پیشتون شما هم این چند روزه پسر خوبی باشو مامان پری اذیت نکن البته تو نفس مامان پری و بابایی هستی و بخاطر شما هم که شده زود زود همه چی درست میش...